معنی فارسی baju

B2

لباسی سنتی در برخی فرهنگ‌ها، معمولاً به عنوان پوشاک روزمره یا رسمی.

A traditional garment in some cultures, typically worn as everyday or formal attire.

example
معنی(example):

او در مهمانی یک باجو روشن پوشید.

مثال:

He wore a bright baju at the party.

معنی(example):

باجو اغلب در طول جشنواره‌ها پوشیده می‌شود.

مثال:

The baju is often worn during festivals.

معنی فارسی کلمه baju

: معنی baju به فارسی

لباسی سنتی در برخی فرهنگ‌ها، معمولاً به عنوان پوشاک روزمره یا رسمی.