معنی فارسی balan
B1مفهوم تعادل در جنبههای مختلف زندگی، مانند کار و تفریح یا سلامت و رفاه.
The concept of balancing different aspects of life, such as work and leisure or health and well-being.
- OTHER
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت تا کار و زندگی شخصیاش را بهتر متوازن کند.
مثال:
She decided to balance her work and personal life better.
معنی(example):
پیدا کردن یک تعادل در زندگی برای خوشبختی کلی بسیار مهم است.
مثال:
Finding a balan in life is crucial for overall happiness.
معنی فارسی کلمه balan
:
مفهوم تعادل در جنبههای مختلف زندگی، مانند کار و تفریح یا سلامت و رفاه.