معنی فارسی baleless

B2

فاقد باله، به طور خاص در زمینه‌های فیزیکی یا معنوی.

Without a bale; specifically referring to physical or metaphorical absence.

example
معنی(example):

میوه بدون دانه به طرز عجیبی شکل‌دار و فاقد دانه بود.

مثال:

The baleless fruit was oddly shaped and lacked seeds.

معنی(example):

او بدون سیستم حمایتی معمولش احساس نداشتن باله کرد.

مثال:

She felt baleless without her usual support system.

معنی فارسی کلمه baleless

: معنی baleless به فارسی

فاقد باله، به طور خاص در زمینه‌های فیزیکی یا معنوی.