معنی فارسی ballotage
B1رأیگیری مجدد یا دور دوم برای تعیین برنده در صورت عدم کسب اکثریت
A second round of voting used to determine a winner when no candidate obtains a majority.
- NOUN
example
معنی(example):
در یک رقابت نزدیک، ممکن است بالوتاژ لازم باشد.
مثال:
In a tight race, a ballotage may be necessary.
معنی(example):
انتخابات پس از اینکه هیچ نامزدی اکثریت را کسب نکرد، به بالوتاژ رفت.
مثال:
The election went to a ballotage after no candidate received a majority.
معنی فارسی کلمه ballotage
:
رأیگیری مجدد یا دور دوم برای تعیین برنده در صورت عدم کسب اکثریت