معنی فارسی banally
B1به صورتی که فاقد تازگی یا جذابیت باشد.
In a manner that lacks originality or freshness; tritely.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور بیمزهای در مورد وضعیت آبوهوا صحبت کرد و از کلیدواژههای تکراری استفاده کرد.
مثال:
He spoke banally about the weather, using clichés.
معنی(example):
فیلم از ابتدا بهطرز بیمزهای پیشبینیپذیر بود.
مثال:
The movie was banally predictable from the start.
معنی فارسی کلمه banally
:
به صورتی که فاقد تازگی یا جذابیت باشد.