معنی فارسی banjaxing

B2

خراب یا غیرقابل استفاده کردن چیزی.

To damage something severely; to ruin.

verb
معنی(verb):

(originally Ireland) To ruin or destroy.

example
معنی(example):

او بعد از تصادف به طرز وحشتناکی ماشینش را خراب کرد.

مثال:

He ended up banjaxing his car after the accident.

معنی(example):

عملکرد تیم به طرز وحشتناکی ضعیف شد بعد از اینکه چند بازیکن کلیدی آسیب دیدند.

مثال:

The team's performance was banjaxing after several key players got injured.

معنی فارسی کلمه banjaxing

: معنی banjaxing به فارسی

خراب یا غیرقابل استفاده کردن چیزی.