معنی فارسی beadrow

B1

ردیف یا سطر مرواریدها که به صورت منظم چیده شده باشد.

A row or line of beads, typically arranged for decorative purposes.

example
معنی(example):

ردیف مروارید به طرز زیبایی بر روی میز چیده شده بود.

مثال:

The beadrow was beautifully arranged on the table.

معنی(example):

او مرواریدهای بیشتری به ردیف مروارید اضافه کرد تا نمایی رنگارنگ ایجاد کند.

مثال:

She added more beads to the beadrow to create a colorful display.

معنی فارسی کلمه beadrow

: معنی beadrow به فارسی

ردیف یا سطر مرواریدها که به صورت منظم چیده شده باشد.