معنی فارسی beansetter

B1

شخصی که لوبیا را تنظیم یا کشت می‌کند.

A person who sets beans for planting.

example
معنی(example):

او در جامعه محلی به عنوان یک تنظیم‌کننده لوبیا شناخته می‌شود.

مثال:

He is known as a beansetter in the local community.

معنی(example):

تنظیم‌کننده لوبیا اطمینان حاصل کرد که کشت به درستی انجام شده است.

مثال:

The beansetter made sure the planting was done correctly.

معنی فارسی کلمه beansetter

: معنی beansetter به فارسی

شخصی که لوبیا را تنظیم یا کشت می‌کند.