معنی فارسی beatmatch

B1

فرایند همزمان‌سازی دو یا چند ترک موسیقی که دارای سرعت و ریتم مشابه هستند.

The process of synchronizing the beat of two songs for mixing.

example
معنی(example):

برای ترکیب ریتم، دی‌جی‌ها باید تغییرات سرعت را درک کنند.

مثال:

To beatmatch, DJs must understand tempo changes.

معنی(example):

او هر روز تکنیک‌های ترکیب ریتم را تمرین می‌کرد.

مثال:

He practiced beatmatch techniques every day.

معنی فارسی کلمه beatmatch

: معنی beatmatch به فارسی

فرایند همزمان‌سازی دو یا چند ترک موسیقی که دارای سرعت و ریتم مشابه هستند.