معنی فارسی becompass
B1به معنای در بر گرفتن یا احاطه کردن یک منطقه یا موضوع.
To encircle or encompass an area or subject.
- VERB
example
معنی(example):
آنها کار میکنند تا کل منطقه را دربر بگیرند.
مثال:
They work to becompass the entire area.
معنی(example):
این پروژه به دنبال دربرگیری جنبههای مختلف مشکل است.
مثال:
The project aims to becompass various aspects of the problem.
معنی فارسی کلمه becompass
:
به معنای در بر گرفتن یا احاطه کردن یک منطقه یا موضوع.