معنی فارسی bed-ridden
B2بستری، به معنای شخصی که به دلیل بیماری یا ضعف نمیتواند از تخت خارج شود.
Unable to leave bed due to illness or disability.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Confined to bed because of infirmity or illness.
example
معنی(example):
او پس از تصادف به تختخواب افتاد.
مثال:
He became bed-ridden after the accident.
معنی(example):
این مرد سالخورده به خاطر بیماری ماهها به تختخواب افتاده بود.
مثال:
The elderly man was bed-ridden for months due to illness.
معنی فارسی کلمه bed-ridden
:
بستری، به معنای شخصی که به دلیل بیماری یا ضعف نمیتواند از تخت خارج شود.