معنی فارسی bedevilment
B1شرارت، ایجاد دردسر یا مزاحمت برای دیگران.
The act of causing trouble or mischief.
- NOUN
example
معنی(example):
شرارت کودک همه را به خنده انداخت.
مثال:
The child's bedevilment made everyone laugh.
معنی(example):
شرارتهای او باعث میشد که همیشه در دردسر بیفتد.
مثال:
His bedevilment often landed him in trouble.
معنی فارسی کلمه bedevilment
:
شرارت، ایجاد دردسر یا مزاحمت برای دیگران.