معنی فارسی bedfast
B1بیمار در رختخواب، فردی که به دلیل بیماری یا جراحت نمیتواند از رختخواب خارج شود.
Confined to bed due to illness or other physical limitations.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او پس از عمل جراحی به خاطر بیماری در بستر بود و به کمک نیاز داشت.
مثال:
He was bedfast after the surgery and needed assistance.
معنی(example):
بستری بودن میتواند برای بسیاری از افراد سالخورده دشوار باشد.
مثال:
Being bedfast can be challenging for many elderly people.
معنی فارسی کلمه bedfast
:
بیمار در رختخواب، فردی که به دلیل بیماری یا جراحت نمیتواند از رختخواب خارج شود.