معنی فارسی bedotted
B2نقطهگذاری شده، مزین به نقاط یا الگوهای مشخص.
Marked or decorated with dots or a pattern of dots.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پارچه با الگوهای رنگارنگ نقطهگذاری شده است.
مثال:
The fabric is bedotted with colorful patterns.
معنی(example):
لباس او بهطرز زیبایی با سنگهای زینتی نقطهگذاری شده بود.
مثال:
Her dress was beautifully bedotted with sequins.
معنی فارسی کلمه bedotted
:
نقطهگذاری شده، مزین به نقاط یا الگوهای مشخص.