معنی فارسی bedumbed

B1

حالت بی‌حالی یا خستگی ذهنی ناشی از فکر کردن یا مواجهه با اطلاعات پیچیده.

In a state of dullness or confusion, often as a result of exhaustion or information overload.

example
معنی(example):

پس از امتحان طولانی، او کاملاً بی‌حوصله شده بود.

مثال:

After the long exam, he was completely bedumbed.

معنی(example):

او به خاطر پیچیدگی مطالب احساس بی‌حالی می‌کرد.

مثال:

She felt bedumbed by the complexity of the material.

معنی فارسی کلمه bedumbed

: معنی bedumbed به فارسی

حالت بی‌حالی یا خستگی ذهنی ناشی از فکر کردن یا مواجهه با اطلاعات پیچیده.