معنی فارسی befitting
B2 /bɪˈfɪt.ɪŋ/شایسته و مناسب؛ در ارتباط با چیزهایی که باید با هم سازگار باشند.
Suitable or appropriate for a particular situation.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To be fit for
مثال:
His conduct was not befitting an officer of his station.
adjective
معنی(adjective):
Appropriate, becoming
مثال:
He moved with a befitting grace.
example
معنی(example):
اعمال او شایسته یک رهبر بود.
مثال:
His actions were befitting a leader.
معنی(example):
لباسی مناسب برای این مناسبت انتخاب کنید.
مثال:
Choose an outfit that is befitting of the occasion.
معنی فارسی کلمه befitting
:
شایسته و مناسب؛ در ارتباط با چیزهایی که باید با هم سازگار باشند.
