معنی فارسی befoolment
B1عمل فریب دادن یا فریب خورده شدن، شرایطی که در آن فرد فریب خورده.
The act of deceiving or being deceived.
- NOUN
example
معنی(example):
فریب خوردن او در بازی وقتی که به هر حقهای ایمان آورد، واضح بود.
مثال:
His befoolment at the game was evident when he believed every trick.
معنی(example):
فریب دادن تماشاگران بخشی از نمایش جادوگر بود.
مثال:
The befoolment of the audience was part of the magician's act.
معنی فارسی کلمه befoolment
:
عمل فریب دادن یا فریب خورده شدن، شرایطی که در آن فرد فریب خورده.