معنی فارسی bemangle

B1

به هم زدن شکل یا ساختار، یا پیچیده کردن چیزی.

To distort or twist something out of its original form.

example
معنی(example):

چرخش غیرمنتظره داستان را به هم می‌زند.

مثال:

The unexpected twist will bemangle the story.

معنی(example):

ما باید رویکرد خود را برای حل این مشکل به هم بزنیم.

مثال:

We need to bemangle our approach to solve this problem.

معنی فارسی کلمه bemangle

: معنی bemangle به فارسی

به هم زدن شکل یا ساختار، یا پیچیده کردن چیزی.