معنی فارسی bendel

B1

بند، چیزی که به عنوان گیره یا دورنگه‌دار استفاده می‌شود.

A type of tie or band used for securing items.

example
معنی(example):

من یک بندل در باغ پیدا کردم.

مثال:

I found a bendel in the garden.

معنی(example):

او موهایش را با یک بندل بست.

مثال:

She tied her hair back with a bendel.

معنی فارسی کلمه bendel

: معنی bendel به فارسی

بند، چیزی که به عنوان گیره یا دورنگه‌دار استفاده می‌شود.