معنی فارسی benempt
B1احساس خستگی و تمام شدن انرژی یا قدرت.
Feeling drained or exhausted; lacking vitality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از باختن مسابقه احساس بنمت کرد.
مثال:
He felt benempt after losing the match.
معنی(example):
این پروژه او را از انرژی بنمت کرد.
مثال:
The project left her feeling benempt of energy.
معنی فارسی کلمه benempt
:
احساس خستگی و تمام شدن انرژی یا قدرت.