معنی فارسی beneplacity
B2رضایت و دلگرمی از یک عمل یا وضعیت.
The quality of being agreeable or acceptable; goodwill.
- NOUN
example
معنی(example):
بنپلاسیتی مخاطبان در حین اجرا آشکار بود.
مثال:
The beneplacity of the audience was evident during the performance.
معنی(example):
بنپلاسیتی او دلهای داوطلبان را گرم کرد.
مثال:
Her beneplacity warmed the hearts of the volunteers.
معنی فارسی کلمه beneplacity
:
رضایت و دلگرمی از یک عمل یا وضعیت.