معنی فارسی bescorching

B1

بَسکورچیدنی، به معنای فرآیند سوختن یا آسیب دیدن از حرارت.

The act of burning or scorching something.

example
معنی(example):

خورشید در آن روز گرم تابستانی بشدت می‌تابید.

مثال:

The sun was bescorching on that hot summer day.

معنی(example):

آنها چوب قدیمی را سوخته بودند تا زیبایی طبیعی‌اش را نمایان کنند.

مثال:

They were bescorching the old wood to reveal its natural beauty.

معنی فارسی کلمه bescorching

: معنی bescorching به فارسی

بَسکورچیدنی، به معنای فرآیند سوختن یا آسیب دیدن از حرارت.