معنی فارسی beslushed

B1

برخوردی که با احساس شرم یا آبرو ریزی همراه است.

Feeling or showing embarrassment or shame.

example
معنی(example):

او احساس شرمندگی کرد و احساس beslushed داشت.

مثال:

She felt embarrassed and was left feeling beslushed.

معنی(example):

بعد از تمجید، او beslushed شد و لبخند زد.

مثال:

After the compliment, he beslushed and smiled.

معنی فارسی کلمه beslushed

: معنی beslushed به فارسی

برخوردی که با احساس شرم یا آبرو ریزی همراه است.