معنی فارسی bespangle
B1با زینت یا تزیینات ظاهری زیبا کردن، به ویژه با درخشش یا جواهرات.
To adorn or decorate with sparkling or shiny objects
- verb
verb
معنی(verb):
To cover something with spangles.
example
معنی(example):
لباس با جواهرات درخشان بود.
مثال:
The dress was bespangling with jewels.
معنی(example):
آنها صحنه را برای اجرای نمایش زینت خواهند کرد.
مثال:
They will bespangle the stage for the performance.
معنی فارسی کلمه bespangle
:
با زینت یا تزیینات ظاهری زیبا کردن، به ویژه با درخشش یا جواهرات.