معنی فارسی bespangles

B1

بیش از حد زینتی یا براق شدن، معمولاً برای توصیف اشیاء یا سطوحی که با اشیاء جلا دنده شده‌اند.

To adorn with or as if with sparks or glitter.

verb
معنی(verb):

To cover something with spangles.

example
معنی(example):

هنرمند برای تابلو از رنگ‌های زیادی برای جلا دادن استفاده کرد.

مثال:

The artist used many colors to bespangle the canvas.

معنی(example):

در طول جشن، خیابان‌ها با چراغ‌ها جلا داده شد.

مثال:

During the festival, the streets were bespangled with lights.

معنی فارسی کلمه bespangles

: معنی bespangles به فارسی

بیش از حد زینتی یا براق شدن، معمولاً برای توصیف اشیاء یا سطوحی که با اشیاء جلا دنده شده‌اند.