معنی فارسی bespot
B1پیدا کردن یا مشخص کردن یک نقطه یا مورد خاص.
To detect or identify a specific point or instance.
- VERB
example
معنی(example):
او سعی کرد اشتباه را در گزارشش پیدا کند.
مثال:
He tried to bespot the mistake in his report.
معنی(example):
آیا میتوانی به من کمک کنی تا اشتباه را در این محاسبه پیدا کنم؟
مثال:
Can you help me bespot the error in this calculation?
معنی فارسی کلمه bespot
:
پیدا کردن یا مشخص کردن یک نقطه یا مورد خاص.