معنی فارسی bespotting
B1فرایند پیدا کردن نقاط خاص یا مشکلات.
The act of identifying specific spots or issues.
- NOUN
example
معنی(example):
پیدا کردن اشتباهات در مقالهاش وقت زیادی برد.
مثال:
Bespotting the errors in his essay took a lot of time.
معنی(example):
فرایند پیدا کردن مشکلات در ویرایش بسیار حائز اهمیت است.
مثال:
The process of bespotting issues is crucial in editing.
معنی فارسی کلمه bespotting
:
فرایند پیدا کردن نقاط خاص یا مشکلات.