معنی فارسی bewailed
B1شکایت یا ابراز اندوه در مورد چیزی که غیاب یا فقدان آن احساس میشود.
Expressed sorrow or lament for something missing or lost.
- verb
verb
معنی(verb):
To wail over; to feel or express deep sorrow for
example
معنی(example):
او به خاطر غیبت بهترین دوستش در عروسی گله کرد.
مثال:
She bewailed the absence of her best friend at the wedding.
معنی(example):
او به خاطر این که نمیتوانست در کنسرت شرکت کند، ناراحت شد.
مثال:
He bewailed the fact that he couldn't attend the concert.
معنی فارسی کلمه bewailed
:
شکایت یا ابراز اندوه در مورد چیزی که غیاب یا فقدان آن احساس میشود.