معنی فارسی billowing

B2

میان تحرک و گسترش نرم و بزرگ، به ویژه در مورد چیزی که در حال تکان خوردن است.

Describing something that is moving or swelling in a soft, flowing manner.

verb
معنی(verb):

To surge or roll in billows.

معنی(verb):

To swell out or bulge.

noun
معنی(noun):

The act of something that billows; a billow.

example
معنی(example):

ابرهای بادکنکی نشان می‌دادند که طوفانی در راه است.

مثال:

The billowing clouds indicated a storm was coming.

معنی(example):

لباس بادکنکی او هنگام راه رفتن تاب می‌خورد.

مثال:

Her billowing dress swayed as she walked.

معنی فارسی کلمه billowing

: معنی billowing به فارسی

میان تحرک و گسترش نرم و بزرگ، به ویژه در مورد چیزی که در حال تکان خوردن است.