معنی فارسی bind to
B1متصل شدن به یک چیز، معمولاً به معنای پایبند شدن یا وابسته شدن به آن است.
To connect or adhere to something, often implying an obligation or commitment.
- VERB
example
معنی(example):
شما باید به اصول اصلی سازمان پایبند باشید.
مثال:
You should bind to the core principles of the organization.
معنی(example):
در برنامهنویسی، میتوانید به رویدادهای خاص متصل شوید.
مثال:
In programming, you can bind to specific events.
معنی فارسی کلمه bind to
:
متصل شدن به یک چیز، معمولاً به معنای پایبند شدن یا وابسته شدن به آن است.