معنی فارسی bingy

B1

بینگی، وضعیتی شبیه به سرگیجه یا بی‌حالی به دلیل خستگی یا عدم تمرکز.

A playful term describing a state of dizziness or lethargy, often from exhaustion.

example
معنی(example):

سگ بینگی به دنبال دمی خود می‌دوید.

مثال:

The bingy dog kept chasing its tail.

معنی(example):

او بعد از بیدار ماندن تمام شب، کمی بی‌حال به نظر می‌رسید.

مثال:

He looked a bit bingy after staying up all night.

معنی فارسی کلمه bingy

: معنی bingy به فارسی

بینگی، وضعیتی شبیه به سرگیجه یا بی‌حالی به دلیل خستگی یا عدم تمرکز.