معنی فارسی blandishingly

B1

به طرز فریبنده و چرب زبانی صحبت کردن، به‌ویژه به‌منظور کسب رضایت یا تأثیر بر دیگران.

In a manner that is intended to persuade by flattery or charm.

example
معنی(example):

او به طرز فریبنده‌ای با او صحبت کرد تا او را متقاعد کند.

مثال:

She spoke blandishingly to persuade him.

معنی(example):

کلمات فریبنده و چاپلوسانه او همگان را مسحور کرد.

مثال:

His blandishingly flattering words charmed everyone.

معنی فارسی کلمه blandishingly

: معنی blandishingly به فارسی

به طرز فریبنده و چرب زبانی صحبت کردن، به‌ویژه به‌منظور کسب رضایت یا تأثیر بر دیگران.