معنی فارسی blarneyed
B1بلف زدن، بزرگنمایی کردن یا فریب دادن به وسیله کلمات زیبا و تملقآمیز.
To speak in a flattering or deceptive manner, often to persuade someone.
- verb
verb
معنی(verb):
To beguile with flattery.
example
معنی(example):
او با بلف زدن به کار گرفتن راه پیدا کرد.
مثال:
He blarneyed his way into getting the job.
معنی(example):
او بعد از تعریف و تمجیدهای او احساس بلف زدن کرد.
مثال:
She felt blarneyed after his flattering compliments.
معنی فارسی کلمه blarneyed
:
بلف زدن، بزرگنمایی کردن یا فریب دادن به وسیله کلمات زیبا و تملقآمیز.