معنی فارسی blately
B1به شکل دیر یا ناگهانی؛ به تأخیر افتاده.
In a late manner; tardily
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطوری که دیر برسد آمد و شروع فیلم را از دست داد.
مثال:
She arrived blately, missing the start of the movie.
معنی(example):
او معمولاً به دعوت نامهها با تأخیر پاسخ میدهد.
مثال:
He tends to blately respond to many invitations.
معنی فارسی کلمه blately
:
به شکل دیر یا ناگهانی؛ به تأخیر افتاده.