معنی فارسی blenk

B1

لحظه‌ای سریع و ناگهانی از درک یا تعجب، مانند پلک زدن.

A quick moment of surprise or comprehension, akin to a blink.

example
معنی(example):

او وقتی هدیه را دید یک لحظه تعجب کرد.

مثال:

He gave a blenk of surprise when he saw the gift.

معنی(example):

با یک لحظه سریع، او وضعیت را فهمید.

مثال:

With a quick blenk, she understood the situation.

معنی فارسی کلمه blenk

: معنی blenk به فارسی

لحظه‌ای سریع و ناگهانی از درک یا تعجب، مانند پلک زدن.