معنی فارسی blind alleys
B2بنبستی که به هیچ جایی نمیرسد، محلی که نمیتوان از آن راه فرار یافت.
Pathways that lead to dead ends; figuratively, unproductive efforts.
- noun
noun
معنی(noun):
A course of inquiry that leads nowhere.
example
معنی(example):
ما در طول تحقیق در بنبستهایی گرفتار شدیم.
مثال:
We found ourselves in blind alleys during the investigation.
معنی(example):
ایدههای او ما را به بنبستهایی رساند.
مثال:
His ideas led us into blind alleys.
معنی فارسی کلمه blind alleys
:
بنبستی که به هیچ جایی نمیرسد، محلی که نمیتوان از آن راه فرار یافت.