معنی فارسی blindfoldly
B1به شکلی که چشمها بسته باشند و دیده نشود، معمولاً به طور تصادفی یا با هدایت.
In a manner that does not allow one to see; blindly.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور چشمان بسته از اتاق عبور کرد.
مثال:
She walked blindfoldly across the room.
معنی(example):
او به طور چشمان بسته تیم را در طول تمرین هدایت میکرد.
مثال:
He was blindfoldly leading the team during the exercise.
معنی فارسی کلمه blindfoldly
:
به شکلی که چشمها بسته باشند و دیده نشود، معمولاً به طور تصادفی یا با هدایت.