معنی فارسی blisses

B1

خوشی‌ها، حالاتی از شادی و رضایت که ناشی از تجربه‌های مثبت است.

A state of extreme happiness or pleasure.

noun
معنی(noun):

Perfect happiness

example
معنی(example):

خوشی‌های یک روز آفتابی من را خوشحال می‌کند.

مثال:

The blisses of a sunny day make me feel happy.

معنی(example):

کتاب درباره خوشی‌های کوچک زندگی صحبت می‌کند.

مثال:

The book talks about the small blisses in life.

معنی فارسی کلمه blisses

: معنی blisses به فارسی

خوشی‌ها، حالاتی از شادی و رضایت که ناشی از تجربه‌های مثبت است.