معنی فارسی blithen

B1

حالت یا احساس شادابی و خوشحالی.

The state of being carefree and happy.

example
معنی(example):

او حسی از شادابی هنگام قدم زدن در پارک آفتابی داشت.

مثال:

He felt a sense of blithen as he walked through the sunny park.

معنی(example):

شخصیت شاداب او باعث شد که مراسم حتی بیشتر لذت‌بخش شود.

مثال:

Her blithen demeanor made the event even more delightful.

معنی فارسی کلمه blithen

: معنی blithen به فارسی

حالت یا احساس شادابی و خوشحالی.