معنی فارسی bloodstainedness
B1خونآلودگی، حالت یا صفت داشتن خون بر روی سطوح یا اشیاء، به ویژه در زمینههای منفی.
The quality of being bloodstained; often used in contexts related to violence or crime.
- NOUN
example
معنی(example):
خونآلودگی محل جرم همه را شوکه کرد.
مثال:
The bloodstainedness of the crime scene shocked everyone.
معنی(example):
خونآلودگی میتواند واکنشهای عاطفی قوی ایجاد کند.
مثال:
Bloodstainedness can evoke strong emotional reactions.
معنی فارسی کلمه bloodstainedness
:
خونآلودگی، حالت یا صفت داشتن خون بر روی سطوح یا اشیاء، به ویژه در زمینههای منفی.