معنی فارسی bloviated
B1زمان گذشته از زبونچرخانی کردن به معنای سخن گفتن به طرز طولانی و گاه بیارزش.
Past tense of bloviate, indicating verbose or pompous speaking.
- verb
verb
معنی(verb):
To speak or discourse at length in a pompous or boastful manner.
example
معنی(example):
او در طول ارائه زبونچرخانی کرد که آن را خستهکننده کرد.
مثال:
He bloviated during the presentation, which made it boring.
معنی(example):
بعد از اینکه او زبونچرخانی کرد، همه به نظر میرسیدند که بیعلاقه شدهاند.
مثال:
After he bloviated, everyone seemed uninterested.
معنی فارسی کلمه bloviated
:
زمان گذشته از زبونچرخانی کردن به معنای سخن گفتن به طرز طولانی و گاه بیارزش.