معنی فارسی bluepoints
B2بلوبات، اشاره به نوعی صدف آبی و خوراکی که به صورت دستهجمعی نیز خریداری و مصرف میشود.
Plural of bluepoint, indicating multiple instances or servings of the edible oyster.
- NOUN
example
معنی(example):
سرآشپز یک سینی از بلوپوینتها برای مهمانان آماده کرد.
مثال:
The chef prepared a platter of bluepoints for the guests.
معنی(example):
آنها چند بلوپوینت سفارش دادند تا در میز تقسیم کنند.
مثال:
They ordered several bluepoints to share at the table.
معنی فارسی کلمه bluepoints
:
بلوبات، اشاره به نوعی صدف آبی و خوراکی که به صورت دستهجمعی نیز خریداری و مصرف میشود.