معنی فارسی blurredly
B1به صورت مبهم و غیر واضح، به نحوی که جزئیات به راحتی قابل مشاهده نباشند.
In a manner that is not clear; lacking sharpness or clarity.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به نقاشی نگاه کرد و در ابتدا به صورت مبهم آن را دید.
مثال:
She looked at the painting, seeing it blurredly at first.
معنی(example):
کلمات روی تابلو به دلیل باران به صورت مبهم نمایش داده شدند.
مثال:
The words on the sign were blurredly displayed due to rain.
معنی فارسی کلمه blurredly
:
به صورت مبهم و غیر واضح، به نحوی که جزئیات به راحتی قابل مشاهده نباشند.