معنی فارسی blushet
B1حالت و احساس سرخی صورت به دلیل خجالت، شادی یا تغییرات احساسی.
The blush or redness of the face caused by embarrassment or emotion.
- NOUN
example
معنی(example):
پس از تعریف، او احساس سرخی بر روی گونههایش کرد.
مثال:
After the compliment, she felt a blushet on her cheeks.
معنی(example):
صداقت او باعث شد او ناگهان سرخ شود.
مثال:
His honesty made her experience a sudden blushet.
معنی فارسی کلمه blushet
:
حالت و احساس سرخی صورت به دلیل خجالت، شادی یا تغییرات احساسی.