معنی فارسی bogglingly
B1به طرز حیرتآوری، به معنای گیج کننده یا شگفتآور.
In a manner that causes confusion or amazement.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با حیرت به معمای پیچیده خیره شد.
مثال:
She stared bogglingly at the complex puzzle.
معنی(example):
او قوانین را به شکلی حیرتآور توضیح داد که همه را سردرگم کرد.
مثال:
He explained the rules bogglingly, leaving everyone confused.
معنی فارسی کلمه bogglingly
:
به طرز حیرتآوری، به معنای گیج کننده یا شگفتآور.