معنی فارسی bolk
B1تقسیم کردن یا مشخص کردن به قطعات یا بخش‌های کوچکتر.
To break down or specify into smaller parts.
- verb
verb
معنی(verb):
To belch.
معنی(verb):
To vomit; retch.
معنی(verb):
To heave.
معنی(verb):
To gush out.
معنی(verb):
To belch out; give vent to; ejaculate.
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت کار را به بخش‌های کوچکتر تقسیم کند.
مثال:
He decided to bolk down the task into smaller parts.
معنی(example):
بولک به نظم بخشیدن به افکار در یک روش روشن‌تر کمک می‌کند.
مثال:
Bolk helps to organize thoughts in a clearer way.
معنی فارسی کلمه bolk
:
تقسیم کردن یا مشخص کردن به قطعات یا بخش‌های کوچکتر.
