معنی فارسی borborygmatic
B1برابوریگماتیک، وصفی برای صدای مربوط به برابوریگیوم.
Relating to or characterized by borborygmus.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بعد از غذا خوردن، حس برابوریگماتیکی در معدهام احساس کردم.
مثال:
After eating, I felt a borborygmatic sensation in my stomach.
معنی(example):
صداهای برابوریگماتیک همه را در میز شام به خنده انداخت.
مثال:
The borborygmatic noises made everyone laugh at the dinner table.
معنی فارسی کلمه borborygmatic
:
برابوریگماتیک، وصفی برای صدای مربوط به برابوریگیوم.