معنی فارسی bossed
B1راندن یا فشار دادن دیگران به انجام کارها به روش خاص، معمولاً به شیوهای که ناراحتکننده باشد.
To be directed around in an overly authoritative manner by someone.
- verb
verb
معنی(verb):
To exercise authoritative control over; to tell (someone) what to do, often repeatedly.
معنی(verb):
To decorate with bosses; to emboss.
example
معنی(example):
او احساس کرد که توسط همکارانش تحت فشار است.
مثال:
She felt bossed around by her colleagues.
معنی(example):
هیچکس دوست ندارد همیشه تحت کنترل باشد.
مثال:
No one likes to be bossed all the time.
معنی فارسی کلمه bossed
:
راندن یا فشار دادن دیگران به انجام کارها به روش خاص، معمولاً به شیوهای که ناراحتکننده باشد.