معنی فارسی bossily

B1

به گونه‌ای رفتار یا صحبت کردن که نشان‌دهنده اقتدار و برتری باشد.

In a manner that shows authority or superiority.

example
معنی(example):

او به طور بوسلی صحبت کرد و باعث شد همه احساس ناراحتی کنند.

مثال:

He spoke bossily, making everyone feel uncomfortable.

معنی(example):

او به طور بوسلی وارد دفتر شد و انتظار داشت همه او را ببینند.

مثال:

She walked bossily into the office, expecting everyone to notice her.

معنی فارسی کلمه bossily

: معنی bossily به فارسی

به گونه‌ای رفتار یا صحبت کردن که نشان‌دهنده اقتدار و برتری باشد.