معنی فارسی braggle

B1

گفتگویی غیررسمی و دوستانه درباره موفقیت‌ها یا برنامه‌ها.

A light-hearted or informal conversation that involves some bragging.

example
معنی(example):

آنها درباره برنامه‌های آخر هفته‌شان یک گفتگو کوچک داشتند.

مثال:

They had a small braggle about their weekend plans.

معنی(example):

گفتگوی پرماجرا بین دوستان به یک مباحثه سرگرم‌کننده تبدیل شد.

مثال:

The braggle between friends turned into a fun debate.

معنی فارسی کلمه braggle

: معنی braggle به فارسی

گفتگویی غیررسمی و دوستانه درباره موفقیت‌ها یا برنامه‌ها.